گریه که از شادی بهم رسد. گریۀ دروغ که از درد دل نباشد. (از آنندراج) : گریه های سرد زاهد را نماید کار سست میشود از ریزش باران وی دیوار سست. بدیع نصیرآبادی (از آنندراج)
گریه که از شادی بهم رسد. گریۀ دروغ که از درد دل نباشد. (از آنندراج) : گریه های سرد زاهد را نماید کار سست میشود از ریزش باران وی دیوار سست. بدیع نصیرآبادی (از آنندراج)
اشک ریختن. (آنندراج) : همچو طاوس بسامان ندهندت همه چیز گه بپا گریه زدن گاه به پر خندیدن. سنجر کاشی (از آنندراج). چو خس را خود افکنده در دیده کس ز خود بایدش گریه زد نی ز خس. میرخسرو (از آنندراج). چندانکه زدم گریه به این شعلۀ جانسوز ساکن نشد آتش ز درون آب ز بیرون. میرشاهی سبزواری (از آنندراج)
اشک ریختن. (آنندراج) : همچو طاوس بسامان ندهندت همه چیز گه بپا گریه زدن گاه به پر خندیدن. سنجر کاشی (از آنندراج). چو خس را خود افکنده در دیده کس ز خود بایدش گریه زد نی ز خس. میرخسرو (از آنندراج). چندانکه زدم گریه به این شعلۀ جانسوز ساکن نشد آتش ز درون آب ز بیرون. میرشاهی سبزواری (از آنندراج)